حسگرایی مشرکان (قرآن)حس گرایی مشرکان و محدود دانستن زندگی در دنیا، برخاسته از جهل و ناآگاهی آنان می باشد و اوج افکار آنها به اینجا منتهی شده که افسانه دختران خدا را درباره ملائکه طرح کنند، و در ظلمات اوهام و خرافات دست و پا زنند، و این است آخرین نقطه همت آنها که خدا را به فراموشی بسپارند و اقبال به دنیا کنند، و تمام شرف و حیثیت انسانی خود را با درهم و دیناری معاوضه نمایند. ۱ - نزول فرشتگان به صورت محسوستوقع حس گرایانه مشرکان، برای نزول فرشتگان بر آنان به صورت محسوس، برخاسته از روحیه استکباری و تجاوزگری آنان می باشد: «ویوم یحشرهم وما یعبدون من دون الله... • وقال الذین لا یرجون لقاءنا لولا انزل علینا الملـئکة او نری ربنا لقد استکبروا فی انفسهم وعتو عتوا کبیرا» به خاطر بیاور روزی را که همه آنها و معبودانی را که غیر از خدا پرستش میکردند جمع میکند، و به آنها میگوید: آیا شما این بندگان مرا گمراه کردید؟ یا خود گمراه شدند؟• و آنها که امیدی به لقای ما ندارند (و رستاخیز را انکار میکنند) میگویند: چرا فرشتگان بر ما نازل نمیشوند؟ و یا پروردگارمان را با چشم خود نمیبینیم؟ آنها درباره خود تکبر ورزیدند و طغیان بزرگی کردند. ۱.۱ - معنای رجاءدر مجمع البیان گفته کلمه رجاء به معنای انتظار خیری است که احتمال وقوعش در دل زیاد باشد، و به همین معنا است طمع و امل، و کلمه لقاء به معنای رفتن به سوی چیزی است به طوری که بین تو و او حائلی نباشد، و کلمه عتو به معنای گراییدن به سوی زشتترین ظلم است. ۱.۲ - مراد از لقاءو مراد از لقاء در آیه مورد بحث، برگشتن به سوی خدا در روز قیامت است، و اگر آن را لقاء نامیده، بدین جهت است که آن روز مردم به سوی خدا بروز میکنند. به طوری که حایلی از جهل و یا غفلت در بین نماند، چون در روز قیامت عظمت الهی همه حجابها را پاره میکند. پس مراد از اینکه فرمود: کسانی که امیدوار لقاء خدا نیستند، انکار و قبول نداشتن معاد است، و اگر آن را تکذیب قیامت و یا ساعت و یا امثال آن نخواند، برای اینکه گفتگو از مشاهده ملائکه و رؤیت پروردگار تعالی و مقدس بود، پس در همین تعبیر اشاره است به اینکه آنچه گفتند، و در خواست نازل کردن ملائکه، و یا رؤیت پروردگار کردند، از این جهت بود که اینها از لقای خدا مأیوسند، و میپندارند که چنین چیزی محال است، و بعد از آنکه فرمود هم ملائکه ممکن است نازل شود و هم خدای تعالی ملاقات شود ناگزیر ملزم به چیزی شدند که به زعم خویش محال میدانند. ۲ - رؤیت خداوندتوقع حس گرایانه مشرکان، نسبت به رؤیت خداوند، برخاسته از روحیه تجاوزگری آنان میباشد: «ویوم یحشرهم وما یعبدون من دون الله... • وقال الذین لا یرجون لقاءنا لولا انزل علینا الملـئکة او نری ربنا لقد استکبروا فی انفسهم وعتو عتوا کبیرا» به خاطر بیاور روزی را که همه آنها و معبودانی را که غیر از خدا پرستش میکردند جمع میکند، و به آنها میگوید: آیا شما این بندگان مرا گمراه کردید؟ یا خود گمراه شدند؟• و آنها که امیدی به لقای ما ندارند (و رستاخیز را انکار میکنند) میگویند: چرا فرشتگان بر ما نازل نمیشوند؟ و یا پروردگارمان را با چشم خود نمیبینیم؟ آنها درباره خود تکبر ورزیدند و طغیان بزرگی کردند. ۳ - معرفت محدود به محسوساتدنیاگرایی مشرکان، نشئت گرفته از حس گرایی و معرفت محدود آنان به محسوسات می باشد: «ان الذین لا یؤمنون بالاخرة لیسمون الملـئکة تسمیة الانثی• فاعرض عن من تولی عن ذکرنا ولم یرد الا الحیوة الدنیا• ذلک مبلغهم من العلم...» کسانی که به آخرت ایمان ندارند فرشتگان را دختر (خدا) نامگذاری میکنند• حال که چنین است از اینها که از ذکر ما روی میگردانند و جز زندگی مادی دنیا را نمیطلبند، اعراض کن• این آخرین حد آگاهی آنها است... . ۴ - شفاعت وزن بودن ملائکهاین آیه عقیده مشرکین را بر این که ملائکه از جنس زنانند رد میکند، همان طور که در آیه قبلی اعتقاد به شفاعت ملائکه به طور مطلق را رد میکرد، و مراد از تسمیه مشرکین ملائکه را تسمیه انثی همین است میگفتند: ملائکه دختران خدایند، پس مراد از کلمه انثی جنس زن است که اعم از یکی و بیشتر است. بعضی از مفسرین گفتهاند: کلمه ملائکه در معنای استغراق مفرد است، در نتیجه تقدیر کلام «لیسمون کل واحد من الملائکة تسمیة الانثی» است، مشرکین تک تک ملائکه را به نام زن نامگذاری میکنند، یعنی آنها را دختر مینامند. بعضی از مفسرین گفتهاند: این که نامگذاری مشرکین را وابسته نداشتن ایمان به آخرت دانسته و فرموده : آنهایی که ایمان به آخرت ندارند چنین نامگذاریها دارند، خود اشارهای است به شناعت و زشتی این عمل، وکه چنین عملی مستتبع عقوبت است، و کسی مرتکب آن نمیشود مگر آن که از بیخ و بن ایمانی به آخرت و عقوبت در آن نداشته باشد. ۴.۱ - افسانه دختران خداآری اوج افکار آنها به اینجا منتهی شده که افسانه دختران خدا را درباره ملائکه طرح کنند، و در ظلمات اوهام و خرافات دست و پا زنند، و این است آخرین نقطه همت آنها که خدا را به فراموشی بسپارند و اقبال به دنیا کنند، و تمام شرف و حیثیت انسانی خود را با درهم و دیناری معاوضه نمایند. ۵ - جهل و ناآگاهی مشرکانحس گرایی مشرکان و محدود دانستن زندگی در دنیا، برخاسته از جهل و ناآگاهی آنان می باشد: «افرءیت من اتخذ الـهه هوه واضله الله علی علم وختم علی سمعه وقلبه وجعل علی بصره غشـوة... • وقالوا ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت ونحیا وما یهلکنا الاالدهر وما لهم بذلک من علم ان هم الا یظنون• واذا تتلی علیهم ءایـتنا بینـت ما کان حجتهم الا ان قالوا ائتوا بـابائنا ان کنتم صـدقین» آیا دیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس خویش قرار داده؟ و خداوند او را با آگاهی (بر اینکه شایسته هدایت نیست) گمراه ساخته، و بر گوش و قلبش مهر زده، و بر چشمش پردهای افکنده، با اینحال چه کسی میتواند غیر از خدا او را هدایت کند؟ آیا متذکر نمیشوید؟! • آنها گفتند: چیزی جز همین زندگی دنیا در کار نیست، گروهی از ما میمیرند و گروهی جای آنها را میگیرند، و جز طبیعت و روزگار ما را هلاک نمیکند، آنها به این سخن که میگویند یقین ندارند، بلکه تنها گمان بی پایهای دارند• و هنگامی که آیات روشن ما بر آنها خوانده میشود دلیلی در برابر آن ندارند جز اینکه میگویند اگر راست میگوئید پدران ما را زنده کنید و بیاورید (تا گواهی دهند! ). ۵.۱ - پرستش هوای نفس بجای معبودآیا عجب نیست که کسی هوای نفس خود را بپرستد، و آن را اطاعت و پیروی کند با اینکه میداند غیر از هوای نفس معبودی دارد که باید او را بپرستد و اطاعت کند، و لیکن در عین حال معبود و مطاع خود را هوای نفس خود میگیرد؟ ۶ - مجازات الهیو معنای اینکه فرمود: «و اضله الله علی علم» این است که : چنین کسی با اضلالی از خدای تعالی گمراه شده، و اگر خدای تعالی گمراهش کرده از باب مجازات بوده، برای اینکه او هوای نفس خود را پیروی کرده، و خدا او را گمراه کرد، در عین اینکه او عالم بود، و میدانست که بیراهه میرود، خواهی گفت : چطور ممکن است کسی با بلد بودن راه در عین حال بیراهه برود؟ و یا چگونه تصور میشود که انسان با داشتن یقین به چیزی آن را انکار کند، در جواب میگوییم : منافات ندارد که آدمی راه را بداند، و در عین حال بیراهه برود، و یا به چیزی یقین داشته باشد در عین حال آن را انکار کند، برای اینکه علم ملازم هدایت نیست، همچنان که ضلالت ملازم با جهل نیست، بلکه آن علمی ملازم با هدایت است که توأم با التزام عالم به مقتضای علمش باشد؛ یعنی عالم ملتزم به لوازم علم خود نیز باشد و به آن عمل کند تا دنبالش هدایت بیاید. و اما اگر عالم باشد، ولی به خاطر اینکه نمیتواند از هوای نفس صرفنظر کند ملتزم به مقتضا و لوازم علم خود نباشد، چنین علمی باعث اهتداء او نمیشود، بلکه چنین علمی در عین اینکه علم است [[|ضلالت]] هم هست. و همچنین یقین، اگر توأم با التزام به لوازم آن نباشد، با انکار منافات ندارد. ۷ - پانویس۸ - منبعفرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «حسگرایی کافران». ردههای این صفحه : حس گرایی | موضوعات قرآنی
|